معنی امواج الکتریکی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
امواج. [اَم ْ] (ع اِ) ج ِ موج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوهه های آب. خیزابها. موجها: از میان تلاطم امواج محنت سر برآورد و گفت. (گلستان). || در علوم گوناگون بکار میرود و بحرکات موجی و ارتعاشات و تموجات و اضطربات اشیاء گوناگون اطلاق میشود مانند امواج الکتریکی، امواج رادیویی، امواج مغناطیسی و غیره. رجوع به موج شود.
الکتریکی
الکتریکی. [اِ ل ِ] (ص نسبی) برقی. الکتریسیته ای. منسوب به الکتریک که در تداول فارسی زبانان بمعنی برق و الکتریسیته استعمال میشود. رجوع به الکتریک و الکتریسیته شود: ماشینهای کوچک الکتریکی درهم و برهم ریخته بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 18).
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی هوشیار
عربی به فارسی
خیزاب دریاکنار
فرهنگ فارسی آزاد
اَمْواج، مَوج ها (مفرد: مَوج)،
فارسی به آلمانی
Elektrisch
فارسی به عربی
کهربائی
معادل ابجد
742